Thursday, December 16, 2010



اندر حکایت" نقد" و" نقادی" در شهر پر کرشمه  فرشتگان
  
  گاهی از سر کنجکاوی نگاهی به مجلات هفتگی شهر فرشتگان می اندازم تا اگر خبر نمایشگاهی و یا مطلبی درباره هنرمندان بود در جریان باشم. در این تورق و پرسه مجله ای گاهی به مطالبی بر می خورم که ادای " نقد هنری" در پایین ترین شکل آن است و  جای تاسف

معمولا کسی از "نقد" خوشش نمی آید جز اینکه در "مدح" باشد. که در شهر فرشتگان جز این نیست
با کمی انصاف باید گفت تقریبا همه جا در بر همین پاشنه می چرخد و آدمها هزار جور پشتک و وارو می زنند که ضعف خود لاپوشانی کنند و در نهایت نپذیرند که مشکل دارند

    
  نقد نویسی احتیاج به آگاهی و شناخت دارد و هر کس که موقعیتی برای نوشتن دارد قرار نیست "نقد هنری" بنویسد
هر کدام از ما پس از مشاهده یک نمایشگاه نقاشی نقطه نظرهایی خواهیم داشت که با هم در میان می گذاریم
ولی آن حرفهای پراکنده" نقد هنری" نیست

   پذیرای "نقد" بودن از صفات خوب و پیش برنده  یک هنرمند است، دانستن کم و کاستی ها و همچنین نقاط  قوت کار می تواند 
هنرمند را از دور باطل بدور خود چرخیدن رها کند 

   نقد" را دست کم نگیریم و امیدوار باشیم که در آینده نزدیک آگاهانی در زمینه " نقد هنری" داشته باشیم که به دانش هنری خود متکی باشند
و "ملاحظات دوستانه" و یا "غرض ورزیهای خصمانه" نقشی در "داوریهای  بی طرفانه" آنها نداشته باشد
   
یکی دو بار گزارش هایی درباره  نمایشگاه های نقاشی خواندم که بسیار حیرت کردم
خانم "بازاریابی" که کارهای تبلیغاتی مجله ای را انجام می داد، برای همان مجله "گزارشی هنری"  تهیه کرده بود با عنوان
  نقاشیهای کوبیستی بارنگهای مختلف
از دید ایشان هر نقاشی غیر "رئالیستی" حتما " کوبیستی" است منتها با رنگهای مختلف

در ایران بنگاههای معاملاتی خرید و فروش خانه و مستغلات همه را "مهندس" می نامیدند مگر اینکه  شخص خودش را  "دکتر"معرفی می کرد
این خانم "کازین" هنر شناسی دارد که شخصا می شناسم و چندین بار در مناسبتهای مختلف ازاو نام برده بود
گویا امر به این ایشان مشتبه شده بود که به سیاق رپرتاژ آگهی افتتاحیه فلان "چلو کبابی" در باره "هنر" هم می توانند بنویسند
و باین دلیل آن گزارش هنری" شکمی" از کار در آمده بود
و بنده با دستکاری در آن شعرمعروف سرودم
گیرم "کازین" تو بود فاضل     از فضل "کازین" تورا چه حاصل

دوست نویسنده ای در گزارشی دیگر از نمایشگاهی نوشته بود: در این نمایشگاه " تندیس" های " سر" بسیاری  دیده می شد. وقتی به این دوست گفتم " دیس" پسوند است
:بمعنای "شبیه" و بجای " تندیس" های "سر" می بایستی می نوشتی "سردیس" گفت
تو که می دانی این تایپیست های مجله ها چه جوری اند. و گناه ندانستن را به گردن ماشین نویس بی گناه انداخت

 نقاشانی هستند  که تحمل نازکتر از گل شنیدن را ندارند، یکی دوتا یشان را می شناسم؛ یکی از آنها که  نقاش خوبی هم هست. "نقدی" را که جوانی در ایران بر کارهایش نوشته و از قضا بسیار آگاهانه
 سالم و بی غرض؛ بر نتابیده و برایم تعریف کرد: "وقتی به ایران رفتم پیدایش کردم و حقش را کف دستش گذاشتم".ا

نقاش دیگری با دیدن " نقدی" از جانب همکارش چنان بر آشفت و کف بدهان آورد و زنجیر گسیخت که کم مانده بود کار به "کلانتری" بکشد
شبنامه های موهن نوشت و بدیوارگالری ها و "موزه هنرهای معاصر تهران" چسباند و تصویری حتا زشت تر از کارهای هنریش بجای گذاشت

این نقاش که بنظر نگارنده "جوانیش" رفته ولی "جهالتش" مانده؛ هنوز درک نکرده که نقاشی بیانی تصویریست و زبانی بین المللی و نقاشی که بکمک ادبیات خود را مطرح کند؛ نقاش نیست

نقاش اگر حرفی برای گفتن دارد (مقصود پیام نیست) و اگر کارش بیان تصویری داشته باشد؛ درهر فرهنگی کم و بیش مخاطبانی خواهد یافت  اما نوشتن شعر یا ضرب المثلی به فارسی  در کنار یا روی نقاشی برای توضیح  و یا توجیه,  کاری غیر هنری محسوب و از عقب ماندگی فکری نقاش خبر می دهد 

نمایشگاهی از نقاش یاد شده را در لوس آنجلس دیدم با مشخصات گفته شده در بالا وعکسهای آن کارهای بی عمق و سطحی وغیر هنری اش را هم در کاتالوگها

و بعدا داستان سخیف" شبنامه" نویسی اش را شنیدم و برخورد هنرمندان را با این عمل زشت که از روی کمال ضعف و انتقاد
ناپذیری و" کیش شخصیت" ایشان صورت گرفته بود
من آن نقد را نخوانده ام، ولی از آنجایی هر دو نقاش را می شناسم؛  با نقاش "نقد"  کننده نظرهای مشترکی دارم فکر می کنم او حرفهای مرا زده است

اما نقد هنری در لوس آنجلس اصولا محلی از اعراب ندارد، هر چه هست به انشاءهای مدرسه ای  شبیه است که نویسندگان سعی می کنند کلمات زیبایی را کنار هم بنشانند و هر چه ممکن است ادیبانه تر بنویسند بدون اشاراتی منطقی و تحلیل زیبایی شناختی اثر،
 جملگی تعارف و تمجید بی پایه ازهنرمند که معمولا نتییجه مهمانیهای دوره ای و صرف غذاهای خوشگوار و داشتن اوقات خوش است و ربطی به تجزیه و تحلیل اثر ندارد گاهی اگر شامه تیزی داشته باشی بوی خوش خوراکی ها را هم  هم می توانی در لابلای سطور حس کنی

رنگهای قهوه ای "شکلاتی " سبز"مغز پسته" ای و زرد " شله زردی" و قرمز" آلبالویی" و سبز"
کاهویی مثل "ته چین" لایه لایه و بصورت " قوام" آمده و کاملی  از کار در آمده که آدم دلش می خواد تابلو روبخوره 

اغراق در نسبت دادن صفات حسنه به هنرمند وتعریف در حدی است که بخودمی گویی: پس چطور است که در
سرزمین امکانات و موقعیت ها این هنرمند "کشف نشده" باقی مانده
گاهی" آش" چنان شور می شود که دوستان را به رویارویی با هم می کشاند و موقعیتی شلم " شوربا" یی پدید می آورد
که با "دهن شیرین" کردنی غائله موقتا ختم می شود

از نکات جالب دیگر معرفی هنرمند در این شهر است، که هنرمند در ستایش خودش و از زبان سوم شخص مفرد مطالبی برای  مجلات می نویسد مثلا : این نابغه روزگار وتغیر دهنده تاریخ هنر " هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند" واز"پاپ اعظم" می گوید واز
  روسای دولتها, از موزه ها, و گالری داران و کلکسیونرهای در نوبت تا دختران جوان سینه چاک که از او بر سینه هایشان امضا می گیرند، و شهرداران که کلید طلایی شهر تقدیم و روزی از سال  بنامش می کنند و آثارش زینت بخش کاخها و خانه های "اشرافی"ووو... . و بدفتر مجله تحویل می دهد


نوشتن درباره نمایشگاههای هنری و هنرمندان توسط " منتقد هنری"! تنها زمانی انجام می شود که هنرمند "خودی" و جزء سیستم "مدار بسته" باشد
نقدی کلیشه ای از کشو میز نویسنده  صفحه هنری بیرون می آید, اسم آن عوض می شود و براساس دوستی و تعداد
مهمانیها و رفت و آمدشان با کمی "چاشنی" اضافه راهی صفحه هنری مجلا ت هفتگی می شود

سعید سیادت   نقش  - حرفهایی در هنر-  لوس آنجلس  ۱۱/۱۵/۱۰


 همانطور که در شروع وبلاگ توضیح دادم، من مطالب را با کیبورد انگلیسی تایپ می کنم و با گوگل ترجمه، احتمالا گاهی غلط املایی دیده خواهد شد, از تذکر دوستان ممنون می شوم، در این مقاله دو غلط املایی بود که بر اساس "نقد" پذیری اصلاح شد ولی گناه از گوگل بود نه نگارنده! متوجه که هستید

1 comment:

  1. جالب بود لذت بردم درروز برگزاری نمایشگاهم اتون دعوت مبکنم...

    ReplyDelete