Sunday, October 27, 2013




نام و ننگ 


این نوشته بدلیل مطالب مختلف بصورت "چل تیکه" کنار هم گذشته شده 

برخوردِ غَلط با نامها و پیدا کردن راههایِ آسانِ ادایِ کلمات در بینِ ما ایرانیان سابقه ای طولانی دارد.اسامی را دلبخواه در جهت ساده شدن تغییر می دهیم
و به گونه ای ناشناخته همراهی قاطبه اهالی محتَرم با هم موجب می شود که اسمی یا کلمه ای همه گیر شود، زمانی سینما دوستان در خِطهٔ جنوب "جان وِین" را "جُون واینِ" می گفتند ( فیلم زیبای سینما پارادیزو" سکانسی  دارد که گوینده آنونس در قسمتی از آن، "جان وین را "جون واین" می نامید! و هم اکنون همشهریانِ عزیزِ شیرازیِ من "هَمبرگر" را "هَمبر" ، گویا ادای کامل کلمه به کوه کندن می ماند، شاید روزی شاهد تلفظ  "همبر هم در فیلمی باشیم
  
اولین بار که ذرت بو داده انگلیسی در بسته های مقوایی وارد ایران شد مَحصولی بود از کمپانی انگلیسی "چِستر فیلد" که بعدها به لطف طَنازی همان قاطبهٔ اهالی محترم به "چُسِ فیل " اِشتهار پیدا کرد!

UK band "بسته های فرستاده شده از انگلیس برای کارمندانش در شرکت نفت نوشته " یو کی  بند
را بر خود دا شت از آن پس بسته بندیهای تمیز و دست نخورده به "آ کبند" معروف شد

سالها بعد از ورودِ آبگرم کن به ایران مردم هنوز مارکهای مختلفِ آبگرم کن را بنام "دئوترم" می شناختند که اولین
 مارکِ وارد شده به ایران بود، صاحبان بنگاههای معاملات ملکی در جوابِ طالبین اجاره با بادی در غبغب می گفتند
"دئو تِرمِش هَم وستینگها ووسه" و همین داستان برای پودر های رختشویی هم بود که تصورعموم  این بود که "تاید" یعنی پودرِ رختشویی و نَه یک مارکِ پودر. 

سالها یکی از اسپانسرهای مسابقه ۲۰ سوالی رادیو درسالهای قَبل از انقلاب، نمایندگی ساعتهای "داماس" و "ناوزِر" بود که در هیچ جای دنیا جز ایران یافت نمی شد؛ این نام ها برگردانِ نامِ صاحبِ کمپانی "صَمَد رِضوان" بود، نامهایی وطنی بر محصولی احتمالاً ساخت چین! 

 Mlkhai Kalashnikov ژنرال  روس "میخائیل کالاشنیکوف"
 می توانست معترض بشود و ادایِ خسارات کند که نامش که بصورت "بِرَند" بر روی محصول پُر طرفدارش " مُسَلسَل کالاشنیکُوف" گذاشته شده در ایران به "کِلاشینکُف" تغییر داده شده و حتی مقاماتِ ردهٔ بالای "سپاه" هم آنرا با تلفظ غَلط بکار می برند.

زمانِ ریاست جمهوریِ "هاشمیِ رفسنجانی"، ایشان در ضیافَت شامی خانم "ایندیرا گاندی" نخست وزیرِ وقتِ هند را خانم "نِهرو"خَطاب کرد! شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که ایشان خواسته 
معلوماتِ خود را نشان دهد که می دانم شما دخترِ "گاندی" نیستید و دخترِ "جواهر لال نهرو" هستید، ولی شاید نمی دانست  که نام شوهرِ ایشان "گاندی" بود. 
  
 در فرانسه زمانی می شد نام ولَقَب خرید، داستانِ معروف "کُنتِ مُنتِ کریستو" شرح زندگی بیگناهیست که با دسیسه به زندان می افتد و پس از فرار از زندان لقب "کُنت" را ازایالت "مُنتِ کِریستو" می خَرد و بعنوانِ "کُنتِ مُنتِ کریستو" برای انتقام برمی گردد.
در ایران هم زمانِ قاجار بستگی به مقدارِ پرداختی ،اعیان صاحبِ لَقَب می شدند و از مزایایِ قانونی یا غیر قانونیش استفاده می کردند.
در سالهایِ اخیراز خرید و فروش اسم ولَقَب خبری نیست و در بسیاری موارد اسم و لَقَب برایگان به اشخاص داده می شود. در بیشتر موارد این کاربا تغییر نامِ شخص و افزودنِ لَقَب برای استهزا بکار می رود، در زیر به نمونه هایی :اشاره می شود

در اوائلِ انقلاب و زمان ریاستِ "صادق  قطب زاده" بر تلویزیون ملّی ایران و دربُحبوبهٔ در گیری با انگلیس در تمام بخشهای خَبری تلویزیون بدستور ایشان "مارگارت تاچر" نخست وزیرِ وقت انگلیس را" تاچر هَرجایی"! می نامیدند. این نوع ادبیات قطب زاده ای که در جدّی ترین و رَسمی ترین برنامه تلویزیونِ کشوری در گذرِ انقلاب و در حالی که کوچکترین اعمال و گفتار سران حکومت بدقت رایزَنی جهانی می شد، میهن ما را بعنوان اولین و تنها کشورِ صاحبِ ادبیاتِ لُمپَنی در بالاترین رده های حکومت به جهانیان شناسند.

سالهای بعد و در زمان جنگِ با صدام هم شاهد چَندین اسم و فعل و صِفَت بودیم که بدنبالِ صدام آورده می شد، "صدام حسین " به "صدام یزید" و " صدام یزید کافر" تغّیرپیدا کرده بود بود و "عَفلَقی" و "تَکریتی" هم به مناسبَت هایِ مُختلف بر اسمش افزوده می شد، "صدام یزیدِ تَکریتی" اسم هیچ سیاستمداری در دنیا نبود، چه دوست و چه دشمن ما آنرا بکار می بردیم با تاکید بر "تَکریت" زادگاهِ " شمر " و در نتیجه همشهری صدام!. در این میان فکر می کنم سر "خولی" بی کلاه ماند!  

"شِکم سرای عالی" نام اغذیه فروشی کوچکی بود در محدوده میدان بهارستان و در نزدیکی وزارت فرهنگ و هنر که بعد از اعتراض شهر داری نامش را به "مارچلو ماست و بُرانی" تغیّیر داد، یاد آورِ نام "مارچلو ماسترویانی".

میدان وَلیعهد یا وَلیعصر کنونی را بدلیل قرار دادن اتومبیل پیکان جایزه بلیتهای بخت آزمایی ملی در آن مردم "پیکان پلیس" می گفتند بر وزن "پیتون پلیس" سریال تلویزیونی معروف امریکایی آنزمان.
    
 "آزمایش " و "ارج" دو کمپانی رقیب بودند قبل از انقلاب و سازنده محصولات الکترونیکی از قبیل یخچال و کولر.
رندی با بازی با اسمِ "آزمایش" شعاری  بوجود آورد و توانست پول خوبی از این کمپانی  بگیرد تا این شعار را به کمپانی "ارج" نفروشد، شعار  این بود:
 آزمایش ثابت کرد "ارج" بهترین است .

 گاهی برخوردِ دو اسم بصورِت کاملاً اتفاقی! می تواند از دید هم وطنی تصویر ساز موضوعی برای مطرح کردن شود. 
بلوارِ "کشاورز" و بلوارِ "کارگر" یکدیگر را قاطع می کنند. با فاکتور گرفتن از بلوار ها می ماند " کشاورز" و"کارگر" ، حال بیاد بیاوریم 
 !سمبلهای گرافیکی  این دو نام را "داس" و "چکش"، ترکیبی اتفاقی در میانه شهر تهران

بنام خدا، در شروع فیلم های سینمایی ایرانی قابل قبول است ولی "یا مُصَوَر" و "یا لَطیف"دیگر چه صیغه ایست؟ به احتمال زیاد صیغهٔ مُبالغه و چیزی در ردیف خوشرقصی آقایان تهیه کننده.

بر دیواری حوالی دانشگاه تهران نوشته بودند نماز جمعه را با جلال و شکوه بجا آورید. رِندی در زیر آن نوشته بود: "جلال" نبود با "شکوه" بجا آوردیم!

ما تنها کشوری هستیم که حتی فرهیختگانمان هم "محمد علی" قهرمان سنگین وزن اسبق جهان را در نوشتارشان "محمد علی کلی" می نویسند.
اگر ارسطو را بخاطر حتی یکبار آزمایش نکردن دندانهای اسب و در نتیجه فَتوای نادرست مثال می زنیم ، خوبست یکبار اسم "کاسیوس کلی" را 
گوگل کنیم و نتیجه را ببینیم که در سال ۱۹۶۴و پس از پذیرش اسلام، نامش را به "محمد علی" تغییر داد ، "محمد" اسم و "علی " نام فامیل اوست. او به هنگام این تغیر نام گفته بود 
که: "کاسیوس کلی" نام زمان بردگی من بوده. "علی" نام فیلمی سینمایی است از زندگی او
باین ترتیب فکر می کنم  اگر این دوستان بخواهند از "کریم عَبدّول جَبّار" قهرمانِ سابقِ تیمِ بسکتبالِ "لیکرز" نام ببرند، او را هم "کریم عَبدّول جَبّار آلسیندر" می نامند!
چَشمها را باید شُست، جورِ دیگر باید دید. "ویکی پِدیا" در یک قَدَمیست! 


Monday, June 17, 2013